۱۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۷
کد خبر: ۵۹۳۹۱۰
"ویژه‌نامه بعثت انقلاب"

گزارشی در پارک لویزان | حرف‌های صریح درباره "فاصله با روحانیت"

گزارشی در پارک لویزان | حرف‌های صریح درباره
برخلاف روزهاي ديگر آن‌روز تصميم گرفتم تا لباس طلبگي‌ام را در بياورم و دوباره مثل يك خبرنگار با يك ركوردر و يك خودكار و كاغذ به سراغ مخاطبانم بروم.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، لطفا در خوانش اين گزارش صبور باشيد. تب نگاه انتقادي به حوزه و روحانيت در سال‌هاي اخير بالا گرفته است و البته مسئله غير قابل پيش‌بيني نبوده چرا كه هر گروهي در حاكميت قرار بگيرد ناخودآگاه به كانون انتقادات تبديل مي‌شود.

 خبرنگار سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا همزمان با چهل سالگی انقلاب اسلامی در گفت‌وگويي متفاوت در پارک لويزان تهران اقدام به صحبت با جواناني كرده است كه شايد دلشان پر از حرف‌هاي ناگفته باشد.

برخلاف روزهاي ديگر آن‌روز تصميم گرفتم تا لباس طلبگي‌ام را در بياورم و دوباره مثل يك خبرنگار با يك ركوردر و يك خودكار و كاغذ به سراغ مخاطبانم بروم و با آن‌ها در مورد موضوعي صحبت كنم كه شايد كمي كمتر در مورد آن با مردم سخن گفته شده است.

اين بار به جاي شخصيت‌هاي مطرح به دنبال مردم عادي رفتم ودر طول هفت روز 37 مصاحبه  با سؤال‌هاي يك‌سان از آن‌ها گرفتم كه در ادامه دو نمونه از مصاحبه‌ها را دقيقا طبق پرسش‌ها و پاسخ‌ها مطالعه مي‌كنيد.

يقينا تمام حرف‌هايي كه در اين گفتگوها بيان شده است مورد تاييد مصاحبه‌گر نيست؛ اما به جهت روشن شدن فضای گفت و گو و بیان درد دل شخصیت‌های این گزارش، آنچه در گفت‌گوها گذشته، آورده شده است.

موضوع حساسي بود و توقع عدم همكاري از طرف مردم را داشتم و مي‌دانستم كه خيلي‌ها حاضر به مصاحبه در مورد اين موضوع نيستند؛ به خاطر همين خودم را براي يك كار چالشي و سخت آماده كردم و به جنگل لويزان رفتم؛ جايي كه معمولا تعدادي از افراد و مخصوصا جوانان براي تفريح، ورزش و مطالعه به آنجا مي‌آمدند.

گفت‌وگوي اول

حسين و رضا مشغول قدم زدن بودند از آن‌ها خواستم دقايقي وقت خوشان را در اختيار من بگذارند و بدون هيچ‌گونه ملاحظه‌اي به سوالات من پاسخ بدهند.

رضا دانشجوي كارشناسي حقوق بود و حسين حقوق را نيمه كاره رها كرده بود و الان در يك دفترخانه اسناد رسمي مشغول به كار بود.

نگاه كلي

از رضا كه تيپ امروزي‌تري داشت سوال كردم كه نگاه كلي شما نسبت به روحانيت چيست؟ آيا نگاه كلي شما نسبت به روحانيت مثبت است يا منفي و يا اصلا نگرش خاصي به روحانيت نداريد؟

رضا كمي خودش را جمع و جور كرد و گفت شايد باورتان نشود ولي نگاه كلي من به روحانيت يك نگاه مثبت است؛ براي اينكه اثبات كند كه اين نظر واقعي اوست گفت حسين هم مي‌داند كه اين نظر واقعي من است.

من از هم‌نشيني با طلبه‌ها حال مي‌كنم و به صورت معمول هفته اي چند ساعت از وقتم را با روحاني دانشگاه و آخوند مسجد محله خودمان مي‌گذرانم؛ كمي صدايش را آرام‌تر مي‌كند و مي‌گويد البته از بعضي آخوندها هم حالم بهم مي‌خورد اما اين دليل نمي‌شود تا نگرشم نسبت به همه آن‌ها منفي شود. حسين هم كه به نظر آرام‌تر از رضا به نظر مي‌رسيد همين نظر را تاييد كرد.

از شبكه‌هاي اجتماعي و ماهواره استفاده مي‌كنيد؟

سرشان را به نشانه تاييد تكان دادند. رضا انگار كه دستم را خوانده باشد گفت: البته ماهواره و اينترنت باعث نشده است تا تحت تاثير تبليغات آن‌ها عليه روحانيت قرار بگيريم آن‌ها فقط حرف مي‌زنند ولي من عقل دارم و تا چيزي را خودم نبينم باور نمي‌كنم.

قصه داشت جالب مي‌شد در دنيايي كه از همه طرف در داخل و خارج هجمه‌ها به روحانيت غوغا مي‌كند، دوجوان امروز جلوي من ايستاده بودند و در تاييد روحانيت حرف مي‌زدند.

خواستم كمي عميق‌تر شوم به حسين كه انگار كمي در حرف زدن احتياط مي‌كرد نگاه كردم و گفتم:

 آيا دوستان شما هم همين نظر را دارند؟

گفت: خيلي كم پيش مي‌آيد كه با ما هم نظر باشند و حتي گاهي ما را مسخره مي‌كنند اما مهم نيست.

گرماي يك عبا

از آنها سوال كردم چه شد كه شما در ميان همه دوستانتان نگاهتان به روحانيت مثبت شد؟

 رضا گفت من اوايل از آخوندها خوشم نمي‌آمد، فكر مي‌كردم خيلي خشكند و هيچ كس را آدم حساب نمي‌كنند يك بار كه بسيج محله اردوي مشهد و شمال گذاشت همين حسين آقا آمد گفت بيا با هم برويم اردو!

گفتم با اين جماعت حال نمي‌كنم! اصرار كرد و گفت با اين‌ها مي‌رويم و آنجا خودمان مي‌رويم دنبال كارمان و بعد با همين‌ها برمي‌گرديم بالاخره راهي شديم. در كاروان يك روحاني همراهمان بودكه توي اتوبوس مي‌چرخيد و با همه حرف مي‌زد؛ به من كه رسيد خودم را به خواب زدم.

راستش اصلا دوست نداشتم با او هم‌كلام شوم، حسين من را صدا كرد؛ اما حاج آقا گفت بيدارش نكن مگر نمي‌داني حتي براي نماز صبح هم بدون اجازه نبايد كسي را از خواب بيدار كني؟! بخاري اتوبوس خوب كار نمي‌كرد و فضا كمي سرد بود، يك باره ديدم چيزي شبيه پتو مسافرتي گرمم كرد، آرام چشمم را باز كردم ديدم عباي حاج آقا روي من است؛ گرماي آن عبا به دلم نشست.

به مشهد كه رسيديم نزديك ورودي شهر حاج آقا گفت مستحب است قبل از زيارت غسل كنيم كيا حال دارند از همين جا بريم استخر هم كمي شنا كنيم هم غسل ارتماسي كنيم و بعد به حرم مشرف شويم. با آنكه خسته بوديم ولي تقريبا همه موافق بودند، با خودم گفتم ما كه در استخر غسل مي‌كنيم اما خود حاج آقا چكار مي‌كند اينها كه استخر بيا نيستند!

به استخر كه رسيديم حاج آقا اعلام كرد هركس احتمال مي دهد كه سرما بخورد در حسينيه غسل كند حواستان باشد براي يك عمل مستحب خودتان را مريض نكنيد اين حرف‌ها برايم جالب بود، اولين بار بود كه مي‌شنيدم يك روحاني دغدغه سلامت و تفريح و آرامش و زيارت و معنويت و غذاي خوب را با هم دارد؛ تا حالا فكر مي‌كردم اين‌ها فقط از نماز و روزه حرف مي‌زنند و به چيز ديگر كاري ندارند.

داخل استخر كه شديم اول همه لباسش را عوض كرد و وارد استخر شد؛ داشتم از تعجب شاخ در مي آوردم از همانجا عاشقش شدم و فهميدم خيلي از اين حرف‌ها كه مي زنند تبليغات است و اين‌ها هم آدم‌هايي هستند مثل ما؛ آن سفر كلا زندگي من را عوض كرد و الان 9 سال است كه با حاج آقا رضايي ارتباط دارم، البته در تهران جلسات حاج آقا جاودان هم مي‌روم و گاهي هم پاي سخنراني آقاي فاطمي‌نيا مي‌روم.  

خاطره قشنگي بود دلم نيامد حرفش را ببرم .

 اگر بخواهيد يك انتقاد به روحانيت بكنيد چيست؟

رضا نگاهي به حسين كرد تا حسن جواب بدهد اما حسين كه هنوز از لاك احتياط بيرون نيامده بود سرش را پائين انداخت. رضا گفت راستش را بخواهيد من دو تا انتقاد به طلبه ها دارم يكي اينكه با مردم قاطي نمي‌شوند.

اي‌كاش همه طلبه‌ها مثل حاج آقا رضايي با مردم قاطي مي‌شدند، برخوردشان و طرز حرف زدنشان مثل مردم مي‌شد و از جايگاه برابر با مردم حرف مي‌زدند ما در تهران از اين طلبه ها كم داريم آن‌ها‌يي هم كه هستند مگر به چند نفر مي‌توانند برسند؟!

همين حاج آقاي رضايي نهايتا با سي يا چهل نفر مثل من مي‌تواند مَچ باشد؛ بيشتر از اين وقت نمي‌كند من خودم هر بار به او مراجعه مي‌كنم يك كوه حرف و سؤال و مشكل با خودم دارم حالا حساب كنيد دور و برش چهل نفر مثل من باشد ديگر وقتي براي بقيه باقي نمي‌ماند.

آخوندهاي لاكچري

انتقاد دومم اين است كه چرا طلبه‌ها خط و مرزشان را با اين آخوندهاي لاكچري جدا نمي‌كنند به نظر من آخوندها لاكچري لباس طلبه‌ها دزديده‌اند من شنيده‌ام كه [امام] خميني در يك خانه پنجاه متري زندگي مي‌كرد و به طلبه‌ها هم دستور داده بود ساده زندگي كنند؛ اما در همين تجريش يك آخوندي منبر مي‌رفت كه با ماشين هفتصد ميليوني مي‌رفت و مي‌آمد و در يك خانه اعياني زندگي مي‌كرد حتي يك بار بالاي منبر در دهه فاطميه گفت دارم، مي‌توانم، سوار مي‌شوم و هيچ عيبي هم ندارد!

اين حرف‌ها براي جامعه‌اي كه فقير است قابل تحمل نيست؛ كاش خود طلبه‌ها اين‌ها را از آخوندها جدا مي‌كردند.

روحاني دل‌چسب

از آن‌ها خواستم به غير از حاج آقاي رضايي نام يك روحاني دل‌چسب‌شان را بگويند. رضا گفت من آقاي حق‌شناس را خيلي دوست دارم؛ البته هيچوقت ايشان را نديده‌ام ولي سخنراني‌هاي زيادي از ايشان گوش داده‌ام؛ عاشق كلمه داداش جونشم؛ دوست دارم يك بار هم كه شده بروم و او را ببينم.

به او گفتم: ايشان چند سال است كه مرحوم شده است با تعجب به من نگاه كرد و بهت زده گفت مرحوم شده است؟

از حسين پرسيدم روحاني دلچسب شما كيست؟ او گفت: من غير از حاج آقارضايي با آخوند ديگري نبوده ام ولي سخنراني هاي شيخ عليرضا پناهيان را دوست دارم.

مصاحبه كه تمام شد با خودم گفتم اگر مرجع تقليد بودم حكم مي‌كردم كه هر طلبه‌اي در روز حداقل بايد نصف وقت خود را به معاشرت با مردم سپري كند؛ اين معاشرت چه مشكلاتي را كه حل نميكند و چه سوء ظن‌هايي را كه بر طرف نمي‌كند.

از حسين و رضا خداحافظي كردم و به نشانه ياد‌بود دو خودكار ايراني به آن‌ها هديه دادم.

كمي آن‌طرف‌تر آقايي مشغول مطالعه بود، معلوم بود آدم جاافتاده‌اي است؛ از او درخواست كردم تا در مورد روحانيت مصاحبه‌اي با هم داشته باشيم، اما هرچه با او كلنجار رفتم حاضر به مصاحبه نشد مي‌گفت تخصصش ادبيات است و در غير تخصصش مصاحبه نمي‌كند.

پدرام هم تازه قليانش را چاق كرده بود و گفت كه حال ندارد و حرفي هم براي گفتن ندارد.

صداهايي كه بايد شنيده مي‌شد

كمي پائين‌تر دو دختر جوان نشسته بودند، يكي از آن‌ها روسريش را كاملا برداشته بود! اولش مردد بودم كه به طرف آن‌ها بروم؛ اما بالاخره آن‌ها هم جزئي از همين جامعه بودند و بايد صدايشان شنيده مي‌شد.

جلو رفتم و موضوع را با آن‌ها مطرح كردم، قبول كردند كه حرف بزنند از فرناز كه روسريش را در آورده بود خواهش كردم تا روسريش را سر كند تا بتوانم با آن‌ها صحبت كنم؛ اما قبول نكرد و گفت من همينم كه هستم دوست نداشتيد برويد سراغ كسي ديگر.

از آن‌ها عذر‌خواهي كردم و گفتم من براي خودم خط قرمزهايي دارم شما را نمي‌توان مجبور به قبول خط قرمزهايم كنم ولي با اين شرايط هم نمي‌توان با شما صحبت كنم؛ آمدم بروم كه سارا، كه كمي معقول‌تر به نظر مي‌رسيد، گفت: من مي‌خواهم حرف بزنم من خيلي حرف براي زدن دارم و بعد رو به فرناز كرد و با ادبيات خودشان از او خواست كه روسريش را سر كند و او پذيرفت.

از آن‌ها خواستم بدون هرگونه ملاحظه‌اي به پرسش‌هاي من پاسخ بدهند؛ سؤال‌ها همان سؤال‌هاي حسين و رضا بود؛ اما مسير بحث را پاسخ‌هاي آن‌ها مشخص مي‌كرد. سارا به گفت‌وگو راغب تر بود براي همين با او شروع كردم.

 نگرش كلي شما به روحانيت چيست آيا نگرش منفي داريد يا مثبت و يا خنثي؟

سارا كه انگار كمي هراس داشت گفت راحت حرف بزنم؟ قول مي‌دهيد برايم دردسر نشود؟ قول دادم كه هيچ دردسري براي او پيش نمي‌آيد و او مي‌تواند هرچه در دل دارد بدون هيچ واهمه‌اي بيان كند.

اين هم از همان تبليغاتي است كه عليه روحانيت شده است؛ خيلي‌ها فكر مي‌كنند اگر نقد‌هاي خود را به روحانيت بيان كنند مشكل براي آن‌ها پيش مي‌آيد در حالي هر نقد محترمانه‌اي در ميان عالمان ديني خريدار دارد.

سارا در پاسخ به سؤال اولم گفت: من نگرشم نسبت به روحانيت منفي است و مي‌توانم بگويم از اين جماعت متنفرم. اصلا نمي‌دانم چرا يك عده از اين‌ها خوششان مي آيد يك مشت دزد، مفتخور!

از او خواستم بدون آن‌كه عصباني شود پاسخ بدهد تا بتواند تمام حرف‌هايش را بزند البته توقع نداشتم واژه‌هايش را عوض كند؛ فقط براي ادامه بحث بايد به اعصابش مسلط مي‌شد. فرناز كه حالا كمي جمع و جورتر نشسته بود گفت من هم همين نظر را دارم ما هرچه بدبختي داريم از اين آخوندهاست.

توقع شنيدن اين حرف‌ها را داشتم و آماده هرگونه انتقادي در حوزه روحانيت و با هر زباني بودم.

شما در پاسختان چند چيز را به روحانيت نسبت داديد مي‌توانم در مورد آن‌ها دقيق‌تر از شما سوال كنم؟

نفس عميقي كشيد تا كمي آرام شود و سري به نشانه تاييد تكان داد.

شما گفتيد كه آخوندها دزدند مي‌توانم از شما بپرسم چند نمونه از دزدي‌هاي آخوندها را بيان كنيد؟

سارا كمي مِن و مِن كرد و گفت من كه كارآگاه نيستم ولي اين زندگي لاكچريشان از كجا آمده است خانه هاي اعياني ماشين‌هاي مدل بالا حساب‌هاي پر از پول و ...

كلامش را بريدم و از او خواستم نام ده آخوند لاكچري را بيان كند! كمي فكر كرد؛ گفتم پنج نفر! باز سكوت كرد گفتم نام يك آخوند اعيان‌نشين را كه خودت با چشم خودت زندگي اعياني آن را ديده‌اي و يا سندي براي اين ادعا مشاهده كردي بيان كن؛ گفت من كه اين‌ها را نمي‌شناسم ولي همه مي‌دانند كه وضع آخوندها خوب است اصلا من شنيده ام اين‌ها ماهيانه از حوزه پول‌هاي كلاني مي‌گيرند!

به نظر شما يك طلبه در حوزه‌هاي علميه چقدر كمك هزينه تحصيل دريافت مي‌كند؟

 فرناز كه حالا كمي با دقت‌تر به حرف‌ها گوش مي‌داد گفت مي‌گويند پول نفت را به آخوندها مي‌دهند، گفتم مثلا يك رقم بفرماييد گفت فكر نمي‌كنم آخوندي باشد كه زير ماهي ده ميليون تومان دريافتي داشته باشد.

مي‌خواهيد واقعا بدانيد يك طلبه در ماه چقدر دريافتي كمك هزينه تحصيلي دارد؟

البته مي‌دانستم كه باورش براي آن‌ها مشكل است؛ به آن‌ها گفتم يك طلبه در بهترين حالت 700 هزار تومان دريافتي دارد كه آن هم زماني كه از تحصيل جدا شده و به كار مشغول مي‌شود قطع مي‌شود.

نسبت دومي كه به طلبه ها داديد گفتيد مفتخور مي‌شود بفرماييد منظورتان از مفتخور چيست؟

سارا پيش دستي كرد و گفت شما بدون اينكه كاري كنيد پول دريافت مي‌كنيد! گفتم مي‌شود مثال بزنيد؟ گفت مثلا همين ماهانه‌اي كه به شما مي‌دهند؛ چرا بايد بدهند؟ چرا شما براي درس خواندن پول دريافت مي‌كنيد؟

به او گفتم تا حالا اسم دانشجوي بورسيه را شنيده‌اي چرا بايد به يك دانشجو پول بدهند آن هم از پول دولتي؟! چون قرار است درس بخواند و بعد به كشور خدمت كند؛ دقيقا به همين دليل به يك طلبه كمك هزينه تحصيل يا همان شهريه داده مي‌شود چون قرار است درس بخواند و به دين خدا و مردم مسلمان در راستاي اصلاح جامعه خدمت كند. آيا از نظر شما اين اشكالي دارد؟

سؤالم پاسخي نداشت و سكوت معناداري در جواب سؤال دريافت كردم.

آيا مي‌دانيد در ادارات، نهادها، دانشگاه‌ها، مدارس، مراكز مشاوره و دها جاي ديگر چند طلبه مشغول كارند؟ آيا اگر آن‌ها مثل هزاران كارمند دولتي حقوق بگيرند اشكالي دارد؟

 فرناز كه حالا كمي به گفت‌وگو ترغیب شده بود گفت: نه. اگر واقعا كار كنند چه اشكالي دارد كه حقوق بگيرند.

در خانه ماهواره داريد و يا از كاربران شبكه هاي اجتماعي هستيد؟

بله؛ فرناز كه مي‌خواست در اين وسط تفاخري هم كرده باشد گفت پيچ اينستاي سارا 20k  فالور دارد!

تا حالا با چند طلبه از نزديك صحبت كرديد؟

سارا گفت اگر شما خودت آخوند باشي اولين آخوندي هستي كه ما تا حالا با او از نزديك صحبت كرديم.

به نظر خودتان نگرش شما به روحانيت بيشتر تحت تاثير شبكه‌هاي ماهواره‌اي و رسانه‌ها بوده يا از روي تحقيق و يا آگاهي؟

سارا گفت من به نظرم از روي آگاهي بوده؛ فرناز كه دست مرا خوانده بود رو به سارا گفت تو خودت مي‌گويي تا حالا با هيچ آخوندي از نزديك حرف نزده‌اي آن وقت مي‌گويي از روي آگاهي ؟!

از آن‌ها خواستم مهم‌ترين انتقاداتشان را به روحانيت بيان كنند؟

سارا كه انگار منتظر اين سؤال بود گفت: من چند انتقاد اساسي دارم از او خواستم كه بي پرده هر انتقادي كه دارد بيان كند.

نياز روز

گفت اولين انتقاد من اين است كه آخوندها چرا هميشه يك قدم از جامعه عقبند؟ چرا وقتي كار از كار مي‌گذرد فقط براي سرزنش و توبه پيداشون مي‌شود با ترديد نگاهي به من كرد و گفت مي‌تونم راحت‌تر صحبت كنم به نشانه تاييد سرم را تكان دادم.

يك خاطره تلخ

گفت ببينيد آقا من الان 24 سالمه از 19 سالگي با يك پسري دوست شدم و در 21 سالگي تن به اولين اولين رابطه دادم! تا يك ماه حالم از اين اتفاق بد بود از اينترنت چندين مقاله و كليپ دانلود كردم يك بار توي دانشگاه آزاد به يك روحاني كه براي سخنراني آمده بود نامه نوشتم و خواستم كه مرا راهنمايي كند او هم در پاسخ به من نكاتي گفت ولي همه آن نكته‌ها به درد قبل از بيچاره شدن من مي‌خورد و براي شرايط فعلي من هيچ كارامدي نداشت. آخوندها وقتي به درد مي‌خورند كه قبل از حادثه به مردم آگاهي بدهند.

برخورد مردمي

انتقاد دوم من اين است كه چرا آخوندها اينقدر سنگين برخورد مي‌كنند، آخوند دانشگاه ما اصلا دخترها را براي مشاوره قبول نمي‌كند و مي‌گويد هركس مشكل دارد نامه بنويسد؛ در جواب نامه‌ها هم دو سه خط معمولي مي‌نويسد و تمام. چرا نبايد من به عنوان يك جوان بتوانم با روحاني دانشگاه راحت حرف بزنم؟

توقع روشنگري

سومين انتقاد من اين است كه چرا روحاني‌ها نمي آيند و روشنگري كنند من الان بعد از اين صحبت عذاب وجدان گرفتم من تا حالا خيلي به آخوندها بد و بيراه گفته‌ام چرا تاحالا يك آخوند نيامده و واقعا به اين سوال‌ها جواب بدهد چرا در مورد اشكلاتي كه به روحاني‌ها وارد است روشنگري نمي‌كنند؟

روحاني دل‌چسب

از آنها خواستم كه نام يك روحاني كه دوستش دارند بيان كنند؛ هر دوي آنها نام آيت الله مجتهدي را به عنوان روحاني دل‌چسبشان بيان كردند و گفتند سخنراني‌هايي كه از تلوزيون از ايشان پخش شده است شنيده‌اند و دوست داشته‌اند.

يك وجه مشترك

آنچه در همه اين مصاحبه مشترك است انتقاد از عدم رابطه بين روحانيت و مردم است؛ البته اين انتقاد يك انتقاد دوطرفه است، چرا كه همان‌قدر كه روحانيت در رابطه با مردم ضعيف عمل نموده است مردم نيز در مورد ارتباط با روحانيت ضعيف عمل نموده‌اند؛ اما شايسته است روحانيت اصيل، فاضل و با تقوا با تقويت روحيه مردم‌داري در ميان توده‌هاي مردم حضور پيدا كنند تا روز به روز بر استحكام روابط مردم و روحانيت افزوده شود چرا كه استحكام روابط مردم و روحانيت اصيل، فاضل و با تقوا به استحكام روابط مردم با دين مي‌انجامد.

روحانيت اگر بخواهد مبلغ دين باشد بايد با حضور در ميان توده‌هاي مردم  نيازهاي روز جامعه بشناسد و با زبان مردم و از جايگاه برابر نيازهاي آنها را برطرف كند.

تجربه نشان داده است كه هر زمان يك روحاني خود را در معرض ارتباط با مردم قرار داده است جلوه هاي زيبايي از موفقيت روحانيت و گرايش مردم به دين خدا شكل گرفته است./918/گ401/س

گزارشگر: عبدالصالح شمس‌اللهي

مهدی شاهی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۹ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۲:۱۳
اللهم عجل لولیک فرج
خدایا به حق پهلوی شکسته دختر مظلوم رسول الله صلوات الله علیها امسال را سال ظهور حضرت مهدی علیه‌السلام قرار ده آمین
0
0